شیطنت
دیروز که از سرکار رفتم خونه مامانی کیانا جونم خوابیده بود بعد از ٢٠ دقیقه ای از خواب بیدار شد و دید من کنارش خوابیدم . اولش فکر کرد خواب دیده چند لحظه نگاهم کرد و هیچ عکس العملی نشون نداد. بهش گفتم کیانا جونم سلام مامان یک دفعه پرید بغلم و سرش گذاشت روی سینم و خودش رو حسابی واسه مامان لوس کرد . تمام خستگی روزم دراومد. ماشاءا... این قدر شیطون شده ه تا آخر شب اصلا نخوابید و فقط هم دوست داشت بریم بیرون. فدات بشم الهی عزیز دلم.